۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

حکایت دخترانی که به زور عروس شدند!


در زیر مطلبی در مورد جنایات رژِیم در سال1367در زندان آمده و حکایت دخترانی که به زور عروس شدند.قضاوت با شما
1) به قلم یک دوست وبلاگ نویس : خاطره ای از عموی پاسدار من چند وقت قبل خاطره ای از عموی خودم شنیدم گفتم شاید بد نباشه اون را برای شما بنویسم .. همه چیزه این خاطره واقعیه به جز اسامی . چون اصلا عموم اسمهای اصلی رو به من نگفت (فقط اسم لیلا واقعیه).عموی من الان سرهنگ سپاه پاسداران جمهوری اسلامیه و همسرش فوت شده، زمان جنگ ایران و عراق در زندان عادل شیراز خدمت میکرد.فکر میکنم اگه این خاطره رو از زبان خود عموم بنویسم بهتره…
فردا روزی بود که قرار بود من به همراه چندتا از بچه ها به جبهه اعزام بشیم . با اینکه خیلی دوست داشتم جنگ رو از نزدیک احساس کنم اما خیلی نگران بودم شاید به خاطر این بود که از مرگ میترسیدم . اتفاقا از بین زندانیها چندتا خانم بودن که قرار بود فردا صبح اعدام بشن . جرم اکثرشون سیاسی بود . و بعضی هاشون هم مجرد بودن (همینطور که میدونین اعدام خانمهای مجرد طبق قوانین نانوشته جمهوری اسلامی ایران ممنوعه) شب بعد از شام و خوندن دست جمعی دعای کمیل ، رئیس زندان همه بچه ها رو صدا کرد و گفت : برای برادرانی که فردا به سلامتی عازم جبهه هستند خبر خوبی دارم . امشب شبی هست که میتونن از بین زنان مجردی که قراره فردا اعدام بشن اونی رو که مایل هستن انتخاب کنن و حاج آقا رضایی هم تشریف آوردن تا هر زنی رو که خواستن امشب موقتا به عقد برادرا دربیارن و درواقع امشب زحمت خطبه عقد با حاج آقاست…حالا برای سلامتی امام و اسلام صلوات جمیع خطب کن و…برای یک لحظه هراس عجیبی تمام تنم رو فرا گرفت . اصلا فکر نمیکردم شبی که قرار بود شب اعزامم به جبهه باشه شب عروسی هم باشه . به سمت سالنی رفتیم که دختران زندانی اونجا به صف ایستاده بودند .. جالب اینکه بعضی بچه ها که همراه من بودند مجرد نبودند اما حاظر بودند که این کار رو انجام بدند اما برخی ها با اینکه مجرد هم بودند نیامده بودند . با دیدن دخترها یک لحظه میخواستم برگردم . اما سهیل که یکی از دوستام بود و سه چهار سالی سنش از من بیشتر بود گفت کجا میری مجید. وبا خنده ادامه داد نکنه میخوای ناکام از دنیا بری؟!از این شوخیش اصلا خوشم نیومد اما هرچی بود وسوسه شدم که بمونم . در نهایت هر کدوم از بچه ها دختری رو انتخاب کرد و حاج آقا رضایی که روحانی زندان بود یکی یکی دخترا رو به عقد چند ساعته بچه ها در می آورد.یادمه بعضی از دخترا راضی به این کار نبودن اما چاره ای نبود. محال بود رئیس زندان اجازه بده دختری باکره اعدام بشه. تقریبا برای هر کدوم از ما یک دختر میرسید.نوبت من شد. دختری که انتخاب کرده بودم چهره معصومی داشت اسمش لیلا بود . حاج آقا رضایی صیغه عقد رو خوند و منو لیلا حالا زن و شوهر بودیم. اونم چه زن و شوهری…زنی که قرار بود فردا صبح اعدام بشه. از لیلا پرسیدم به چه جرمی به اعدام محکوم شده ؟ گفت یک روز به همراه دوستش در یکی از جلسات حزب توده شرکت کرده و از بخت بد همون شب مامورها ریختن تو خونه و همشون رو گرفتن.میگفت که برای اولین بار بوده که تو جلسات سیاسی شرکت میکرده و فکر نمیکرده که روزی همچین اتفاقی براش بیفته.ازم خواست که کاری براش بکنم.اما من فقط یک مامور بودم .چه کاری میتونستم بکنم.کاری براش از دستم ساخته نبود.با خودم فکر میکردم لازمه امثال لیلا قربانی بشن تا اسلام پایدار بمونه.بهترین و سخت ترین شب زندگیم همون شبی بود که تو زندان با لیلا بودم.اون شب به سرعت گذشت . صبح لیلا رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم.گفتم حلالم کن شاید شهید بشم.لیلا سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت.چند دقیقه بعد از پنجره میدیدمش که اونو همراه بقیه زنها به سمت اعدام میبرن.لیلا اولین دختری بود که باهش بودم بخاطر همینم برام خیلی سخت بود.اون روز عازم جبهه شدم.چند وقت بعد از بعضی بچه ها که تو زندان بودند شنیدم که وقتی پدر و مادر لیلا برای تحویل گرفتن جنازه اش اومده بودن ۱۳۰۰ تومن از طرف دولت بهشون میدادن و میگفتن دخترتون دیشب عروس شده اینهم مهریه اش
2) چند روز پیش خاطره ای مبنی بر تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام در اول انقلاب ، در سایت هفت تیر قرار گرفت . بعضی از خوانندگان که اطلاعات کمی در مورد برخورد های سالهای اول انقلاب با زندانیان و خاطرات مفصل روایت شده در این مورد داشتند با دیده شک و ت
ردید به این مطلب نگریستند و در اصل موضوع تردید وارد کردند . امروز سند غیر قابل ردی از نامه قائم مقام رهبری به رهبر انقلاب در سال ۶۷ به دست من رسید که به وضوح به این موضوع اشاره می کند و تجاوز به دختران باکره در زندان های جمهوری اسلامی را تایید می کند . در این نامه که از سوی آیت الله منتظری در حول و حوش ماجراهای سال ۶۷ و کشتن بیش از ۴ هزار نفر از زندانیان سیاسی ، خطاب به آیت الله خمینی رهبر وقت انقلاب نوشته شد . آیت الله منتظری در قسمتهایی از نامه اینگونه می نویسند : ” آیا میدانید که جنایاتى در زندانهاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادى از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟ آیا میدانید که در زندان (شهر) مشهد, حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می دانید که در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند … “ در سندیت این نامه که در کتاب خاطرات آیت الله منتظری نیز آمده است هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد . آیت الله منتظری چندی بعد از این نامه و پس از ماجرای اعدام غیر قانونی هزاران زندانی سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی از جانشینی آیت الله خمینی برای رهبری نظامی جمهوری اسلامی استعفا دادند و چند ماه بعد پس از فوت آیت الله خمینی آیت الله خامنه ای به رهبری نظام انتخاب شدند .

منبع: خبرگزاري 18 تير