۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

عشق ممنوع!

«به نام نامی عشق»

دلم میخواد گریه کنم برای نابودی عشق واسه زوال عاشقی


در این پست قصد دارم در مورد عشق و سرکوب عشق و جایگاه آن در ایران صحبت کنم. فکر می کنم خودتان کاملا با این موضوع آشنا هستید و بارها با صحنه هایی در این مورد برخورد کردید. جامعه ی ما مدت هاست که درد سرکوب عشق را تحمل می کند. و جوانانی که به خاطر عاشق بودن متهم می شوند.

ایران کشوری سنتی با عقاید مذهبی ست. متاسفانه هنوز هم بسیاری از مردم همانند انسان های چند صد سال پیش فکر می کنند. بارها دیده یا شنیده ایم که اگر دختری با جنس مخالفش رابطه نداشته باشد می گویند فلانی دختر پاکی ست و اگر دختری با جنس مخالفش رابطه داشته باشد (حتی دوستی سالم) هر چه می خواهند درباره ی آن دختر بدبخت می گویند. و اما پاک بودن در اینجا به چه معناست؟! آیا کسی که با جنس مخالفش رابطه دارد باید متهم شود در حالی که این امر کاملا طبیعی ست و نیاز به ارتباط و دوستی جز غرایز انسان هاست.

من خودم بارها در خبر ها خوانده و شنیده ام که دختری به دست پدرش کشته شد به خاطر داشتن ارتباط با جنس مخالف. این موضوع فقط مختص به خانواده نیست، حکومت هم تمام توجه و نیروی خود (بسیج و نیروی انتظامی و…) را روی این موضوع متمرکز کرده است. حکومت از راه های مختلف قصد بر جدا کردن دختر و پسر و جلوگیری از ارتباط آنها دارد:

_ چند وقت پیش در خبری خواندم پسری توسط نیرو های انتظامی به دلیل ارتباط با دوست دخترش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و همین موضوع برای جوانی دیگر رخ داد که بر اثر ضربه های شدید جان خود را از دست داد.

این جوان ها تاوان چه را پس میدهند؟ به کدامین گناه متهم شده اند؟ عشق؟؟؟ مگر نه اینکه عشق بهترین قسمت زندگی انسان است و اگر کسی عشق را تجربه نکند در واقع زندگی نکرده است! حالا جوانی در خیابان باید به دلیل عاشق بودن شکنجه شود.

_ یکی دیگر از راه های تلاش حکومت برای سرکوب عشق زیر نظر داشتن جوانان است. فقط کافیست دختری را با پسری ببینند و امر به معروف و نهی از منکرشان گل کند: شما چه رابطه ای با هم دارید؟ و و و… .

_موضوع بعدی تفکیک جنسیتی ست. این موضوع در همه ی مسائل به وضوح دیده می شود. از جمله: مدارس و دانشگاه ها، بسیاری از ادارات و… .

در اینجا به مسئله روابط دختر و پسر که آن را با «روابط نامشروع» میشناسند، اشاره ی کوچکی می کنم. این هم سیاست دیگر این رژیم ضد بشری ست برای سرکوب عشق. چه اشکالی دارد دو نفر که همدیگر را دوست دارند، عشق شان را نسبت به هم بیشتر نشان دهند و نیاز های جنسی خودشان را هم برطرف کنند؟ چرا اینگونه روابط که در اسلام زنا خطاب می شود جرم و گناه محسوب میشود و بدترین شکنجه ها برای افراد زناکار در نظر گرفته اند؟ آیا دو دختر و پسر جوان نیاز های جنسی ندارند. تا کی باید این نیاز خود را سرکوب و کنترل کنند؟ تا ازدواج؟ مگر هر رابطه ای باید منجر به ازدواج شود؟

طبق تحقیقات در حال حاضر بیش از ۶۵ درصد ازدواج ها حاصل از دوستی های بین دختر و پسرهاست در حالی که فقط ۲۰ درصد طلاقها به این قشر مرتبط است.

امروز دیگر چه کسی حاضر است بدون شناخت قبلی و دوستی با کسی ازدواج کند. اینگونه روابط بسیار مفید، مهم و ضروری هستند حتی برای مدت کوتاهی برای شناخت طرف مقابل.

و حالا چرا حکومت با تمام تلاش خود سعی بر سرکوب عشق دارد؟ پاسخ کاملا روشن است. باز هم ترس و وحشت از اتحاد جوانان! رابطه ی دو دختر و پسر با هم چه مشکلی می تواند برای حکومت به وجود آورد؟ بی تردید حکومت از با هم بودن جوانان احساس خطر می کند. همان طور که شاهد هستید هر روز فشار های خود را بر دانشگاه ها بیشتر می کنند چون از دانشگاه که دخترها و پسرها می توانند با هم رابطه داشته باشند به شدت احساس خطر می کنند.


عشق يعني همچو ليل
ی خون شدن یا چو مجنون راهی صحرا شدن
عشق یعنی تیشه فرهاد ها، عشق یعنی عالم فریاد ها