۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

!زندگی عـــــالی

بادی خنک می وزد،و برگهای تر و تازه و باران خورده را به حرکاته موزونی دعوت میکند.بلبلان خوش آهنگ در میان شاخسار درختان پر میوه در رفت و آمدند(یا بالعکس).مردم در فضایی صمیمی در کمال احترام و محبت به یکدیگر،قدم بر می دارند و در هر قدم بذر شکری میکارند کسبه محترم اجناسه رنگارنگ را به مردم تعارف می کنند،و با خواهش و تمنا جیبهای مردم را از اجناسه مرغوب غیر چینی و تولید داخل می انبارند و هیچ پولی هم طلب نمی کنند.همه خیابان ها خلوت است و گاه دوچرخه سواری که آهنکی زیبا را با سوت می نوازد سکوت خیابان را به ترنم ترانه ای میهمان می کند.بنگاه های معاملات ملکی خلوت است و تنها گاه غریبه ای که به شهر می آید به آنها سر می زند و در همان اولین بنگاه به سرعت خانه ای را با اجاره ماهی یک شاخه گل سرخ و پیش پرداخت یک لبخند دریافت می کند . بقیه مردم شهر هم که همه شان خانه دارند.مردم همه از سر کار یک راست به خانه هایشان می آیند و شاد و راحت زندگی میکنند و کسی چند جا کار نمی کند.و هیچ کس از بابت روزی سه لیتر بنزین ناراحت نیست حتی مردم انقدر خوب و فهیم هستند که اگر جیره یکی هم تمام شد از بنزینه عزیز تر از جانشان دریغ نمیکنند.دانشجویان و دانش آموزان هم صبح ها با شوق به محل تحصیل می روند و ظهر با شوقی چند برابر به سوی منزل رهسپار میشوند.خلاصه آنقدر وضع خوب میباشد که نگو....